» شکار کتاب
عصرها برای دو منظور در یک کتابفروشی کار می کنم .
اول : عاشقانه کتابها را دوست دارم
دوم : با یک شغل نمی شود زندگی را اداره کرد
به محض ورود به کتابفروشی ، متوجه می شوم که کدام یک از کتابها به فروش رفته . همه گمان می کنند که من جای کتابها را حفظ می کنم ، اما واقعیت این است که من صدای تک تک کتابها را می شنوم و وقتی صدای کتابی به گوشم نرسد می دانم دیگر در کتابفروشی نیست .
اکثر مشتریانی که برای خرید به کتابفروشی می آیند از قیمت بالای کتابها شکایت دارند ، این در حالیست که من کتابهای زیادی را می شناسم که در میان قفسه ها پنهان شده اند و اتفاقا کتابهای بسیار خوبی هم هستند و قیمتهای بسیار مناسبی دارند اما شوربختانه مشتریان کتاب با عطش و بیمارگونه به دنبال آنها نمی گردند . کافیست کمی دقت کنیم تا کتابهای عالی ای را با قیمتهای مناسب بیابیم .
قدیم ها هر گاه به کتابفروشی ای میرفتم و کتابی را می پسندیدم و توان خریدش را نداشتم ، به شرط آنکه اطمینان داشتم که به زودی هزینه ی خریدش را فراهم خواهم کرد ، یک شیطنت کرده و کتاب را پشت قفسه ی کتابها پنهان می کردم طوری که کسی پیدایشان نکند . بعد چند روزی که پول جور می شد به همانجا رفته کتاب را برداشته و خریداری می کردم . بسیاری از کتابفروش ها من را و عادتم را میشناختند اما کاری به کارم نداشتند . باور کنید لابد در دلشان کلی هم به حالم دل می سوزاندند .
اگر انسانی اعتیاد به کتاب داشته باشد ، نه تنها راه به دست آوردنش را پیدا میکند بلکه به راحتی با کم کردن هزینه های دیگر می تواند کتابهای مورد علاقه ی خود را فراهم کند .
مشکل ما اینجاست که همه چیز را آماده و بی زحمت می خواهیم . برای خرید یک مال منقول یا غیر منقول حاظریم کلی درد سر و زحمت کشیده و سختیهای فراوانی را بر خود هموار کنیم اما برای خرید یک کتاب از یک وعده ی خوراک خویش نمیگذریم . البته این سخن ، مسئولین مربوطه ی عرصه ی فرهن را تبرئه نمی کند . خطاها و کم کاریهای آن عزیزان بسیار مشهود است . اما آنچه مورد نظر من در این مجال است این است که انسان می تواند هر آنچه را بخواهد به دست آورد . چطور است که افرادی که اعتیاد به افیون یا مشروبات الکلی دارند ، یک عمر مواد مصرفی روزانه ی خویش را به هر طریقی به دست می آورند ؟ اما ما برای نخواندن کتاب ده ها دلیل می آوریم !
اکنون که در کتابفروشی کار میکنم ، معتادین به کتاب را شناسایی کرده و برایشان به سبک قدیم خودم کتابها را پنهان میکنم تا پولشان را جور کنند و برای خرید آنها مراجعه کنند . این در این دوران حیات من ، تنها کاریست که در توان دارم برای اینکه از کتاب خوانان حمایت کنم .
کتابها از خیلی جهات همانند ما آدم ها هستند . یکی از وجوه اشتراکشان با ما در این است که گاهی کتابهایی رویشان تبلیغات وسیع شده و به چاپهای بالا می رسند در حالی که ارزش آنها آنچنانی نیست که بر سر زبانها افتاده ، در عوض کتابهایی هستند که می توان آنها را با ارزشمندترین جواهرات عالم قیاس کرد ، اما به دلیل عدم تبلیغات وسیع بر روی آنها ، آنقدر دست نخورده و کنار افتاده باقی می مانند که آدم دلش برایشان می سوزد .
کتابی با یک حجم معین هنوز که هنوز است سی هزار تومان قیمت می خورد و کتابی دیگر با همان حجم بلکه با کیفیت کاغذ و چاپ پایینتر صد و سی تومان ! وای از این تعارض و بی عدالتی . انگار که بی عدالتی در بین کتابها نیز همچون ما انسانها ، رسوخ کرده . انگار انسان در هر جا که سیاست به خرج دهد و اخلاق را چاشنی سیاستش نکند ، تبعیض و حق کشی بسیار زیاد اتفاق می افتد .
امیدوارم دوستانی که علاقه به خواندن دارند ، همچون آنها که اعتیاد به شکار در طبیعت داشتند ( که خوشبختانه جمعیتشان رو به زوال است به علت بالا رفتن فهم بشر و ایجاد قوانین محکم ) به نقاط مختلف سر زده و به کمین کتابهای مورد علاقه ی خود بنشینند . من این کار را شکار کتاب می خوانم و شکار گاه های بزرگی را سراغ دارم که برای انواع کتاب مناسب هستند .
امیدوارم مهربان یاران نیز با دیده ای تیز ، به کمین شکار کتابهای مورد علاقه ی خود بنشینند .
سپاس از توجهتان